سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستان یار یاران دوست

خاطرات مهاجر از مدرسه شاهد

چهارشنبه 85 آبان 3 ساعت 10:45 صبح

آخ بگو چی شده ؟؟!بزار فکر کنم

نشستم به تلافی حرفهای قبلی خاطرات ماه رمضونمو از مدرسه شاهد نوشتم خوب بوداما موقع ارسال با یه اشتباه همهء همش پاک شد هه‏ههحالمو بهم زد

حال و حوصله نوشتن اون همه رو ندارم واگه آروم بشم خلاصشو می نویسم هه خیال کردی

گفتم که ماه رمضان امسال مثل پارسال به حساب خودم براتبلیغ رفتم دبیرستان شاهد.خوب بودکلی برنامه داشتم براشون ازت سند دارم حتی برا شیطوناشون(البته نه از اینا) بهشون گفتم مثل کنکور که از چند سال پیش میان برنامه ریزی دقیق با 100% تضمین قبولی ما هم برا مهمترین مسئله زندگیمون که اون دنیا باشه باید یه برنامه برا خودمون داشته باشیم البته اسلام برنامه داره که ما باید بریم برا اجرا و ازاین حرفهاقیافه ها رو داشته باشچه‏خسته‏کنندهکه‏اینطور..یعنی چی؟..هیپنوتیزم شدمبی‏مزهچه‏خسته‏کنندهچه‏خسته‏کننده

اما دیدم که ای بابا خیلی ها اصلا فکرشون جای دیگست و پرتن!!!؟بزار فکر کنم؟؟حرفا رو عوض کردم یه روز درباره روابط دختر و پسر صحبت کردمآی لاو یو دیدم چشما شد 8 تا و چقدر جذاب بود !!! (این شکلی بودن)

یعنی چی؟گیج شدمشیرفهم شدمآی لاو یوبهت زده‏امروشن شدآی لاو یوگیج شدم

سلمان باور کن فرداش جمعیت چقدر زیاد شد !!بزار فکر کنمطی تحقیقات به عمل آمده توسط اینجانب (قابل توجه آخوند های دبیرستان و دانشگاهها! )در دسته های مختلف دبیرستانی ها  سؤالات و مشکلاتشون حول چند محور زیر می باشد.

  ازت سند دارمدوست دارممی‏کشمتبلبلبلو

اوه چقدر سؤال میپرسیدند گاهی معلماشون میومدن منو از دست اونا نجات میدادناوووه

در بحث که بعداز رفاقتمون با بچه ها ، بحثهای بیخودی رو گذاشتن کنار و قانع شدن

اما در مورددوست دارم و آی لاو یو  که شاید 60-70% از این مشکلات داشتن ، اولش خجالت می کشیدن سؤال بپرسن شرمنده‏امولی بعددونه دونه میومدن درد دل که دل آدم کباب میشد!!اهه ‏اهه

البته امیدوارم بچه های مدرسه اینا رو نخونن.هیس

بعضی که از عشق کور شده بودنگیج شدم بعضی هم میگفتن که چند ساله عاشقیم تو گلی

بعضی عقد خواهر برادری بین خودشون خونده بودن !!!بهت زده‏ام(جل الخالق اینا رو از کجا در میارن)!!قاط زدم

خلاصه بعضی ها هم که میگفتن ما فکر میکردیم که طرف زینب کبراست بعد فهمیدم که نه هند جگر خواره مُردم از خنده

اصلا اینا فکر میکردن که این بحثا مال زمان ماست نمیدونستن که این بحثا از زمان آدم و حوا بوده تو گلی

دیدم خدایا خودت به دادم برس چقدر سؤال مشکل دارن بزار فکر کنم

هم ما کم کار کردیم و هم دشمن مخصوصاَ صهیونیستها زیاد کار کرده ان (البته در مورد صهیونیستا یه کتاب باید برات بنویسم)چه‏خسته‏کننده

بعضی از مثلا مذهبی ها هم که خودشون مرجع خودشون بودنهیپنوتیزم شدم و فقط عقلشونو قبول داشتن (بابا عقل کل)

به بعضی که میگفتم حرومه یا باطله میگفت نمیشه یه کاریش کنین !!هه‏ههکار خودشونو میکردن فقط میخواستن بگن شرعیه نه عزیزم نمیشه 

من هم آخر حرف استاد مون رو زدم که آدم آنالوگ به درد نمیخوره

باید دیجیتال باشید  یا صفر یا یک

یا درست و حسابی این طرفی باشید و همه دین و قبول کنید یا اون طرفی یا رومی روم یا زنگی زنگتو گلی

( خیلی منبر رفتم تا نپریده بسه دیگه )

بالاخره با بچه ها کلی رفیق شدیم و درخواست کردن بعد از رمضون هم به جای حاج آقا من برم برا نماز مدرسه

تا ببینم چی میشه آخه بچه هام توم دبستان بالا منتظرمند.

خاطرات و حرفهای طلبگیم بمونه برا بعد.

از مطالب جواد هم استفاده کن

راستی یه تحقیق کن ببین چطور یه وبلاگ منتخب میشه یا مطالب تازه چطور میرن تو پارسی بلاگ؟ اگه پولیه پرداخت کنیم

دعامون کن که آدم شیم  یه جلسه ای هم اگه شد بزاریم برای مشورت (به این صورت)فلان فلان

والسلام علی من التبع الهدی

 

نوشته شده توسط : مهاجر

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط : دوستان یار | نظرات دیگران [ نظر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    عکس یادگاری
    [عناوین آرشیوشده]


    v